۱۳۹۱ تیر ۲۷, سه‌شنبه

بازداشت وبلاگ نویس منتقد برادران لاریجانی

  • بنا بر شنیده‌ها امیر حسین سقا وبلاگ نویس و نویسنده وبلاگ همسه دو شب پیش به خاطر انتشار مطلبی تحت عنوان پنج پرده(برداشتی متفاوت از عدالت توسط صاحبان قدرت) که مضمونی در نقد برادران لاریجانی و پرونده زمین خواری برادر رئیس قوه قضائی داشته  دستگیر شده و وبلاگ ایشان نیز از دسترس خارج شده.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۸, دوشنبه

حمله فیسبوکی اینبار به گوگل

شب اول قبر مؤمنین

علامه مجلسى از قول امام صادق (ع) و امام باقر (ع) نقل مى فرمايد، كه وقتى مؤ منى از دنيا رحلت مى نمايد و او را داخل در قبر مى كنند شش صورت با او داخل در قبر مى شوند.
كه يكى طرف راست و يكى طرف چپ و يكى طرف پيش رو و يكى طرف پشت و يكى طرف بالاى سر و يكى طرف پائين پاى او، مى ايستند، آن صورتى كه از همه خوشروتر و خوشبوتر و پاكيزه تر از همه صورت هاست و بالاى سر ميّت ايستاده از صورتهاى ديگر مى پرسد: خدا شما را جزاى خير دهد، شما كيستيد؟ كه از طرف راست صاحب من ايستاده اى ؟ نور طرف راست مى گويد: من نور نمازم .
بطرف چپ مى گويد: تو كى هستى ؟ كه در طرف چپ صاحب من ايستاده اى ؟ مى گويد: من زكواتم . از پيش رو سؤ ال مى كند؟ مى گويد: من روزه ام . از عقب سر او سؤ ال مى كند، مى گويد: من حج و عمره ام از پائين پا سؤ ال مى شود، مى گويد، من نيكى و احسان به برادران مؤ منم .
سپس آنها مى گويند: تو كى هستى ، كه از همه ما بهتر و خوشروتر و خوشبوترى ؟ مى گويد: من ولايت آل محمد صلوات اللّه عليهم اجمعين ، هستم .(24)
24- منازل الا خره : ص 31 .


 این تصویر را شب اول قبر یکی‌ از مؤمنین با دوربین موبایل خود گرفته







                                                                 

                                                                    التماس دعا

تماشای سواحل آنتالیا از طریق اینترنت در ایران


۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۶, شنبه

تغییر نام ایران به نریمان

 به بهانه انتخابات


یادم میاد یکی‌ از شهر‌های ایران یک نماینده مجلس داشت که در تبلیغات و اهداف و برنامه‌های خودش، طرح‌های رو داشت که از دید خودش می‌تونست بصورت بنیادین و ریشه‌ای مشکلات شهر و کشور رو سامان بده، یکی‌ از این برنامه‌ها تغییر نام ایران به نریمان بود، برای چنین تغییری هم این نماینده دوست داشتنی و متفکر ما هم استدلال جالبی داشت، ایشون پس از مطالعات و پژوهش‌های بسیاری به این نتیجه رسیده بودند که، ریشه تمام ظلم‌ها و ستم‌های که در طول تاریخ از سوی کشورهای مختلف به ایران وارد آماده نام ایران است، به جهت اینکه چون این نام زنانه هست باعث شده است که تمامی‌ کشورها علاقه‌مند این باشند که به این زن زیبا سیخونکی  یا دستی‌ بکشند. اما نام نریمان از دو جهت برازنده تر است اول آنکه نر هست و اینجور کشور‌ها و ملل دیگر جرات دست اندازی و نگاه بد رو دیگر به این کشور نخواهند داشت و دوم اینکه این نر، ایمان هم دارد که نمایانگر اسلامیت کشور است و مذهبی‌ بودن کشور هست.
نکته جالب هم اینجاست که همین شخص ۲دوره هم به عنوان نماینده مردم به مجلس راه پیدا میکنه، هر چند در جریان اعتراضات مردمی سال ۸۸ هم ایشون در کنار خواست مردم قرار میگیره و از این حرکت پشتیبانی‌ میکنه که متأسفانه حدود دو سال بعد به دلایل نامعلومی فوت می‌کنند.
دلیل بیان این موضوع به این جهت هست که، شاید چندین سال پیش چنین برداشت‌های تنها در بین تعداد قلیلی از سیاسیون ما و شاید تنها در میان برخی‌ نمایندگان مجلس وجود داشت، اما امروز شاهد این هستیم که چنین اظهارات و راهکارها و حتی اعمالی از این دست به سرعت بین زمامداران حکومت در حال تسریع است و معدود اشخاصی‌ که آشنا به اصول اولیه حکومت داری و زبان سیاسی و دیپلماتیک بوده و در چارچوب نظام و خط رهبری مشغول فعالیت بودن در حال کمرنگ شدن و حذف شدن هستند، آثار و ادبیات سیاسی جدید به جامانده از حکومت احمدی نژاد در این ۷ سال تا سالیان سال از بین حکومت دارن پاک نخواهد شد، و تاوانی بسیار بیشتر از آن چیزی که تا امروز پرداخت شده در انتظار آینده ایران هست.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۲, سه‌شنبه

۱۳۹۱ اردیبهشت ۸, جمعه

واقعیات حکومت ایران (به طنز)


سردار احمدی مقدّم در سکانسی واقعی‌ از فیلم قلاده‌های طلا


فاطی کماندو‌های بسیجی‌ در مبارزه با فرهنگ منحط غرب

سردار فیروز آبادی: این تازه اخوی بود اگه خودم انتحاری بزنم چی‌ میگید

موشک صاعقه ۶۰۰۰ با قابلیت انهدام کامل اهداف خودی



حکمت الله قربانی در مرحله دوم مسابقات تفاوت فرهنگ‌ها در برزیل


سردار رادان در حین عملیات پلیسی‌


طرز تهیه یک عدد بسیجی‌ بی‌ ریشه، پرریش

پادگان آموزشی‌ فوق سری گردان نبی اکرم، جهت آموزش سرباز‌های جهانی‌ در حد ون دام




۱۳۹۱ اردیبهشت ۷, پنجشنبه

تصویر برگزیده خبرگزاری فالش

در حکومتی که در حال تزریق مذهب به تمام شئونات زندگی‌ مردم هست باید انتظار این را داشت که فردوسی‌ هم حتی اگر تنها مجسمه‌ای از آن باقی‌ مانده باشد بشود پرچم دار و مبلغ دین حکومتی آن و فریاد یا ابوالفضل سر دهد.

الان ساعت دزد نیست

شما هم آن برنامه تلویزیونی را دیده بودید؟ همان که مجری اش در اتاقی نیمه تاریک با دیوارهای ارغوانی، چند حادثه را برای مخاطبان با زبان تصویر، شرح می داد و بعد رو به دوربین، چشم ها را براق می کرد و با صدایی مرموز می پرسید «به نظر شما این داستان حقیقت دارد؟».
برنامه که به انتها می رسید، مجری می آمد و می گفت «درست حدس زده اید، این داستان زاییده تخیل نویسنده برنامه ما بود» یا می خندید که «اشتباه کردید، این داستان حقیقت داشت.»
حالا ما هم مثل مجری آن برنامه می خواهیم برای شما یک داستان تعریف کنیم و شما در انتها حدس بزنید که آیا ماجرا حقیقت دارد یا نه.
داستان از حوالی ساعت ۱۰ و ۴۰ دقیقه یک شب سرد زمستانی آغاز می شود. مادری همراه دو دخترش که یکی دانشگاهی است و آن دیگری سه بهار بیشتر از عمرش نمی گذرد در طبقه دوم آپارتمانی قدیمی، دور هم نشسته اند و تلویزیون تماشا می کنند.
سختی زندگی پدر خانواده را ناچار کرده است حتی جمعه ها نیز تا دیر وقت کار کند، اما امشب با شب های دیگر فرق دارد؛ مادر و دختر بزرگ تر می دانند که همسایه طبقه پایینی خانه نیست و محله هم بشدت سوت و کور شده و همین سکوت و تاریکی، دل نگرانشان کرده است.
ناگهان مادر و دختر بزرگ تر همزمان متوجه شکستن چیزی در حیاط می شوند. ضربان قلب هر دو تند می شود و ترس برشان می دارد که مبادا دزد باشد و چند ثانیه بعد که هیچ کدام جرات نمی کنند به حیاط بروند، از سر ناچاری، سعی می کنند خوش بین باشند و به خودشان بقبولانند که شکستن شیشه کار گربه بوده است، اما آن سایه سیاه که پشت شیشه های مشجر در اتاقشان می بینند و دستگیره را تکان می دهد و دو سه بار با مشت به در می کوبد مسلما گربه نیست.
زن ها جیغ می کشند، لرز می گیرند، کمک می خواهند و در این شرایط مادر خانواده ناگهان یاد پلیس ۱۱۰ می افتد،غریبه پشت در، این طرف و آن طرف می رود و بعد سایه اش گم می شود، اما سه عضو خانواده می دانند که او از خانه بیرون نرفته است چون صدای پایش در راه پله شنیده می شود.
مادر خانواده پشت گوشی فریاد می زند و از پلیس کمک می خواهد، او شنیده که متوسط زمان عملیات پلیس ۱۱۰، کمتر از هفت دقیقه است و بنابراین حساب و کتاب می کند که تا هفت دقیقه دیگر چراغ های گردان و سرخ پلیس کوچه شان را روشن می کند، هفت دقیقه اما می شود ۲۵ دقیقه و در طول این مدت مادر و دختر، پنج بار با پلیس تماس می گیرند.
مادر با گریه کمک می خواهد و پاسخ پلیس به او این است که نباید در گفت وگو با پلیس رفتارهای نادرست داشته باشد، نباید فریاد بزند، باید آرامش خود را حفظ کند و مادر می پرسد که آیا پلیس باید تا وقتی که غریبه پشت در، وارد خانه شود و سه جسد روی دست ماموران باقی بگذارد، تعلل کند؟
آنها حتی با بستگان شان هم تماس می گیرند و از آنها می خواهند که به پلیس زنگ بزنند و آنها دو بار در این مدت با پلیس ۱۱۰ گفت وگو می کنند.
بار اول مامور پلیس پاسخ می دهد «لطفا بعدا زنگ بزنید! خط مان اشغال است.» و بار دوم با بی میلی از آنها نشانی می خواهد و چند بار تکرار می کند که «بین این دو تا خیابان که گفتید یک خیابان دیگر هم باید باشد، آن را بگویید!»
این در حالی است که پلیس باید نقشه شهر را داشته باشد تا اگر فردی در شرایط بحرانی حتی نام کوچه ای را در منطقه ای گفت بلافاصله آن را پیدا کند.
سرانجام پس از حدود نیم ساعت ماموران می آیند و پرسش شگفت انگیزشان از مادر خانواده این است «خب! به نظر شما چه کسی پشت در بوده است؟» و مادر و دختر گریان با تعجب می گویند «دزد! دزد بوده و سعی می کرده به زور داخل خانه شود.» 

آن وقت مامور پلیس با خونسردی می گوید «اما الان ساعت دزد نیست. دزد این ساعت نمی آید.»
آن وقت در حیاط قدم می زند و در دستشویی ـ که در حیاط است ـ را باز و بسته می کند و می گوید «کسی اینجا نیست. ما گشت می فرستیم.»
پلیس ظاهرا فراموش می کند که به انبار و پشت بام و حتی واحدی که دزد پشت درش بوده است سر بزند و می رود. مادر و دخترها به اتاق می روند و باز در را قفل می کنند، اما از گشت پلیس خبری نیست.
آنها مجددا صدای پای غریبه را در راه پله می شنوند که ظاهرا در انبار یا پشت بام منتظر بوده است تا پلیس ها بروند و حالا باز مشغول گشت و گذار در آپارتمان خالی شده است.
مادر و دختر بارها با پلیس ۱۱۰ تماس می گیرند و کمک می خواهند اما دیگر پلیس حاضر نیست بیاید و یکی از ماموران می گوید «با ۱۹۷ تماس بگیرید.» و مادر که نمی داند این خط مربوط به شکایت های مردمی از پلیس است، سه بار به این شماره زنگ می زند و روی پیغامگیر آن پیغام می گذارد که «شما را به خدا کمکمان کنید...»
این ماجرا تا زمانی طول می کشد که پدر به خانه می رسد و مادر و بچه ها را می بیند که در گوشه ای از اتاق پنهان شده اند و از وحشت می لرزند و ترس شدید ناشی از حادثه باعث شده دختر سه ساله شان، دیگر نتواند صحبت کند و فقط مثل بهت زده ها اطراف را نگاه می کند! داستان ما تمام شد.
حالا به نظرتان این داستان، واقعی است یا زاده تخیل ما؟ می گویید تخیلی است؟ نه! اشتباه می کنید.
این یک داستان کاملا واقعی است و در یکی از مناطق تهران رخ داده است و ما آدرس و شماره تلفن کسی را که به ۱۱۰ زنگ زده در تحریریه روزنامه داریم. حالا فکر کنید به این که آیا در این ماجرا پلیس به وظایفش عمل کرده است؟



منبع:  مریم یوشی زاده  روزنامه جام جم  www.jamejamonline.ir   

 پانویس:


قصد نویسنده از بیان این داستان واقعی‌ که به دلیل معمول بودن رفتار پلیس ایران به این شکل در برخورد با شکایت و درخواست‌های کمک مردم از این ارگان، که مسئولیت آن حفظ امنیت و آرامش جامعه هست، تنها بیان تلخی‌ از یکی‌ دیگر از واقعیت‌های ایران امروز ماست که به دلیل شایع بودن هیچگاه فرصت بیان آن به عنوان یک خبر در هیچ رسانه‌‌ای وجود ندارد و باید آنرا تنها بصورت یک داستان در یک ستون اجتماعی نگاشت.
این اتفاق و این سهل انگاری پلیس شاید اینبار حادثه‌ای دردناک را رقم نزده باشد، اما اطمینان باید داشت که این قصّه بارها و بارهای دیگر تکرار خواهد شد و به طور حتم قربانی‌های هم پیدا خواهد کرد.
منشأ این بی‌ تفاوتی‌ تنها سازمان کشور که مسول تامین امنیت شهروندان از کجاست؟و آیا تمام تقصیرها متوجه پلیس و مامورین آن هست؟
دلایل بسیار زیادی برای به وجود آمدن این گونه برخوردهای مامورین پلیس می‌توان بیان کرد که از آن‌جمله اند، سطح پایین سواد و دانش برخی‌ از مامورین، فساد مالی و اداری در طبقه حاکم و در نتیجه دلسرد شدن مامورین پلیس و شیوع شدید رشوه گیری در بین آنها، مشکلات حاد مالی در جامعه و مشغولیت ذهنی‌ مامورین پلیس، بی‌اعتمادی بین مردم و مامورین به دلیل استفاده حکومت از پلیس به منظور ابراز قدرت و و تثبیت حکومت خود، عدم نظارت بر عملکرد انجام مسئولیت‌های محول شده به مامورین به دلیل نبود سازمانهای نظارتی قوی و بازخواست نشدن آنها از سوی هیچ ارگان یا رسانه‌ مستقل ... .
این و دلایل بسیار دیگر باعث شده که نقش پلیس در ایران دارای تعریفی‌ بسیار متفاوت از آن چیزی که در دنیا مرسوم است شده، و شاهد چنین اتفاقاتی در کشور باشیم.
اما این نکته را نیز نباید از خاطر برد که در دستگاه پلیس ایران مامورین در حال خدمت و انجام وظیفه هستند که به خوبی‌ با وظایف خود آشنائی دارند، و همچنان باعث دلگرمی‌ مردم به این قشر از جامعه هستند،
به امید روزهای روشن برای تمامی‌ مردم ایران زمین


۱۳۹۱ اردیبهشت ۶, چهارشنبه

Phenomenal Photos

70 Lightning Strikes in One Shot


Autumn in the Adirondacks

Best Sidecar Ever

Epic Aerial of Barcelona, Spain


European Beech Trees of Mariemont, Belgium

Festival of Lanterns in Chiang Mai, Thailand

Fields of Lavender in Provence, France

Instant  Acrophobia

Ladybug Lands with Style

Lightning Show at the Grand Canyon

Livin’ on the Edge

Meanwhile in Chicago

Rago National Park, Norway

Stargazing

Sunset on Mars

The Blue Lagoon, Ecuador

The Cloud Covered Island of Litla Dimun

The Craziest Illusion in Paris

The Edge of Earth – Bunda Cliffs of Australia

The Great Grey Owl

The Hamilton Pool Nature Preserve in Texas

The Inhabited Volcanic Island of Aogashima

The Miniature Northern Saw-whet Owl

The Runaway Tree

The Sky Walker

The Stunning Glass winged Butterfly

The U.S. – Mexico Border

Wheeeeee

Yarn Bombing in Germany

Awww Yeah Flowers

Busiest Train Ever

Crystal’ Ice Cave in Skaftafell, Iceland